دیوونتم دیوونه

بهترینی هانی

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1398برچسب:,ساعت14:28توسط نفس | |

 

 

زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است


 زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم


لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را


زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است


زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:3توسط نفس | |

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت15:19توسط نفس | |

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:53توسط نفس | |

 

کاش … کاش همان کودکی بودم

 که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …

اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود

دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …

سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!


دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،

بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …

بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم

، همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،


اما هیچ کسی نمی فهمد

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:49توسط نفس | |

 

مینویسم...

دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی

دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی 

دوستت  دارم  چون  دوستت دارم…

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:45توسط نفس | |

 

دوستت دارم به اندازه سیاهی شب  ، سپیدی صبح ، لطافت بهار ، گرمی خورشید تابستان ، رنگارنگی پاییز ، پاکی زمستان ، سرخی قلب ... و قسم به تمام آنها به تو عشق می ورزم

 

 

 

 

 

 

 

برو ولی فردا برگرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تنفر همین عشق است که راه خود را گم کرده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کسی را دوست دارم.....   حیف او نمی داند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گویند که شیشه احساس ندارد ، اما من در یک روز بارانی غمهای خود را به روی آن نوشتم... و او گریست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سیه چشمی به کار عشق استاد        به من درس محبت یاد می داد

 

 

مرا از یاد برد آخر ولی دل من       به جز او عالمی را بردم از یاد

 

 

 

 

 

 

 

یک بار از مقابل چشمم عبور کن    یک با درس صفا و عشق و وفا را مرور کن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گذر از مرگ انسانیت است ( این دیگه آخر عاشقانه بید)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عشق بزرگترین نیروی روحی است که قدرت تجلّی به صورتهای مختلف را داراست

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:42توسط نفس | |

 

غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی

 

مخصوصاً اگه بری تو دیگه پیش من نباشی

 

می دونی که بی توموندن توی دنیا یه عذاب

 

اگه تو یه روز نباشی زندگیم بی تو خراب

 

نذار اینجا من بمونم حیرون و خیلی پریشون

 

 مهربون برگرد تو پیشم دلمو انقدر نسوزون

 

نگو که خبر نداری دارم از دوریت می میرم

 

جای دستای قشنگت دستای غمو می گیرم

 

نمی تونم نمی تونم دیگه من بی تو بمونم

 

به خدا سخته واسه من که دیگه تو رو نبینم 

 

بیا و منو رها کن از غمو غصه جدا کن

 

بیا و بمون کنارم به دلم تو اعتنا کن  

 

منمو دلی شکسته که به پات هنوز نشسته

 

تویی و دوری چشمات بی تو بودن خیلی سخته 

 

غم دوریتو نمی شه یکمم تحملش کرد

 نمیشه طاقت بیارم توی دنیای پر از درد

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:38توسط نفس | |

 

با تو از ستاره گفتم با تو از ترانه گفتم

با تو از هر چی که ساختی شعر عاشقانه گفتم

با تو گفتم که قناری چطوری عاشق باغه

دستای نسوز عاشق چرا اینقدر داغه داغه

با تو گفتم عشق و ایثار راه ورسم تازه ای نیست

اسم موندگار عاشق اسم کم آوازه ای نیست

تو تموم گفته هامو چه صبورانه شنیدی

اما حرفی که نگام گفت هرگز و هرگز ندیدی

پر کشیدی پر کشیدی برای همیشه رفتی

حرف آخرم به جا موند وقتی پشت شیشه رفتی

با تو از بازی تقدیر از زیاد و کم نگفتم

با تو از یه دنیا گفتم اما از خودم نگفتم

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:18توسط نفس | |

 

غیر دل چیزی ندارم ، که بدونم لایق تو


دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم


با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم


هر بلایی سرم اومد ، همه زجری که کشیدم


همه رو به جون خریدم ،ولی از تو نبریدم


هر جا بودم با تو بودم ، هر جارفتم تو رو دیدم


تو سبک شدن ،تو رویا ، همه جا به تو رسی


اگه احساسمو کشتی ، اگه از یاد منو بردی


اگه رفتی بی تفاوت ، به غریبه سر سپردی


بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت


یکی هست اینور دنیا که تو یادش مونده اسمت

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:10توسط نفس | |

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:6توسط نفس | |

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:3توسط نفس | |

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت13:52توسط نفس | |

هانی

 

تا تويي درخاطرم،با ديگران بيگانه ام/باخيالت همنشين،با دوریت دیوانه ام.

نایت اسکین

 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:44توسط نفس | |

 

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 

چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه
غم میاد یواش یواش خونه دل در میزنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما و زشته و دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغه ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده
ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:44توسط نفس | |

نایت اسکین

 

تو ای جام بلــور سرنوشتــــــــم
--------------------------------------
برایت نامــه ای از دل نوشتــــم
-------------------------------------
نوشتم نامـه رو یک شب توپاییـز
-------------------------------------
ولـی با سینه ای از عشق لبریـز
---------------------------------------
نـوشتم کاشکی از غم دور باشی
----------------------------------------
همیشــه عاشــق وپرشور باشی
---------------------------------------
نوشتــم حاضــرم حالا بمیــرم
-----------------------------------
ولــی دستاتو تو دستام بگیــرم
--------------------------------------
نوشتــم چشــم براهم تا بیایــی
--------------------------------------
تو این غربت تو تنها تکیه گاهی
-------------------------------------
میخوام این نامه رو حتما بخونی
-----------------------------------
بیــای و تا ابــد با مــن بمـــونی

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:43توسط نفس | |

150030gattx4hqk7.gif

 

 

راز من بر هر کسی شد اشکار    ان شب از بس بود این دل بی قرار

باز لیلی راه را گم کرده بود     بهر هر مجنون تبسم کرده بود

باز باید عاشقی بی می شوم       باز یک بازیجه دست نی شوم

سینه ام را وقف سوز نی کنم        بهر این دل ناله و هی هی کنم

بخت بد دگر برایم رو شده     پشت هم غم ها که تو در تو شده

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:41توسط نفس | |

 

http://asheganeh.ir/

ای مـــــــــــرد
مردانگی ات را با ش
کستن دل دختری
که دیوانــــه ی توســــت ثابت نکــن
مردانگی ات را با غرور ب
ی اندازه ات به دختری
که عاشق توست ثابت نکن
… … مـردانگی
اینهـــــــا نیســت
مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده
که دختری
با تکیه به غرور تو
در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد ..

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:40توسط نفس | |

 

دوستي رو از زنبور ياد نگرفتم كه وقتي از گلي

جدا ميشه ميره سراغ گل ديگه.....

بلكه دوستي رو از ماهي ياد گرفتم

كه وقتي از آب جدا ميشه مي ميره

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:33توسط نفس | |

با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی

تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد

با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،

آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم

با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و 

 خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد

با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....

شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را

حالا میفهمم عشق چقدر زیباست....

حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...

با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام

همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...

از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم

تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم

با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ،  

 تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!

تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت

تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود

تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت

با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام

و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام.... 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:31توسط نفس | |

 

نایت اسکین

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ، 

ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت

میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت، 

به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم  

در دریای خاطره های به یادماندنی

همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،  

که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است  

که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،

چقدر قلبت زیباست...

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من ،چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ،در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر

میخوانمت تا دلم آرام بماند 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:30توسط نفس | |

نایت اسکین

 

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،  

درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو...

کاش میشد سهم من از با تو بودن  

تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار...

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ،

اینگونه است که آرام میشوم ،

دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ،

درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ،

حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری ...

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ،

هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ،

روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ،

نمیگذرد هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ،

تمام نمیشود ، تمام نمیشود ،

تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...

هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ،

اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ،

آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ،

آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...

نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،

جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،

دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد،

میدانی که قلبم بی تو میمیرد،

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد.... 

نایت اسکین

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:13توسط نفس | |

 

تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است

تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است

مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم، میبینی که اینک در کنار توام

میبینی که من نیز مثل تو خیره به چشمان توام

اگر حرفهای مرا میشنوی ، اگر درک میکنی چه میگویم تا آخرش می مانی

تا آخر حرفهای مرا میخوانی

بگذار همیشه همینگونه باشیم، خیانت و بی وفایی را به قصه عشقمان اضافه نکن

نگذار این قصه تلخ تمام شود ، نگذار قصه گو چشمهایش پر از اشک شود

بگذار با شبهای پر ستاره مهربان باشیم ،

با خواب شبانه آرام باشیم ، با طلوع فردا شاد باشیم

بگذار همیشه احساس کنم یک عاشق واقعی ام و

احساس کنم یکی هست که از ته دل مرا میخواهد

بگذار برای یک بار هم که شده باور کنم

که از روی هوس با من نیستی ، در قفس زندگی تنها نیستیم

برای یک بار هم که شده به همه بگویم که عاشق هم هستیم

نه از ترس اینکه همه از تو دور شوند بگویی که تنها هستی!

نگو به پای من نشستی ، همیشه بگو به عشقمان وفادار هستی ،

این همان عهدیست که در روز اول با هم بستیم، اگر یادت نرود،

اگر فراموش نکنی ، اگر آتش این عشق را با آب سرد بی وفایی خاموش نکنی 

همیشه بمان ، همیشه این شعری را که اینک نوشته ام زیر لب بخوان... 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:11توسط نفس | |

 

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،

حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،

شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !

اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ،

این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که

تنها  تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!

میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ،

تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ،  

ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم

ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ،

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ،

میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی

گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ،

اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ،

دلم را از  هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی  

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:32توسط نفس | |

 

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند

ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند

 گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند

 آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند

عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند

 خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد

 عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:25توسط نفس | |

 

 

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را  

بی تو روی دوش بکشم!

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ،

باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو

تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ،

آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت...

بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا،

نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم

بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده

عشق را آنطور که هست برایم معنی کن

بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ،

عمری از احساسم گذشت و پیر شد ،

دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را....

درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ،

زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ....

تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ،

دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد

به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ،

بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم

دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ....

دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ،

اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ،  

مرا با دستهای خودت غرق نکن....

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش،

که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:23توسط نفس | |

نایت اسکین

عزیز دلم تویی ، مهربانم، همه هستی ام تویی
عشق من تویی ، گل من، همه زندگی ام تویی
تویی زیباترین گل در  میان تمام گلها در گلستان باغ زندگی
تویی درخشانترین ستاره در میان تمام کهکشانها در آسمان زندگی
همدم من تویی ، بهترینم ، شیرینی لحظه هایم تویی
همنفسم تویی ، زیباترینم، فرشته قلبم تویی
تویی لایق یک قلب بی ریا مثل قلب پاکت
تویی سرچشمه همه خوبیها مثل قلبت که مانند دریاییست پر از محبت و مهربانی
همسفرمن تویی ، ای همیشه ماندنی ، آرزوی همیشه من تویی
همزبان من تویی ، ای تو که با درد دلهای عاشقانه ات مرا به رویاها میبری
همسفر با من بمان ، تنها نگذار مرا
اسیر کن مرا در قلبت ، هیچگاه رها نکن مرا
همسفر مرا دوست داشته باش ، عاشقم کن ، در حسرت عشقت نگذار مرا
عزیز دلم تویی ، فدای قلب مهربانت ، همه هستی ام تویی
همسفر ، همنفست دلش همیشه با تو است ، همنفس ، همسفرت تا آخر راه زندگی با تو است.
ای همیشه یارم تویی عشق ماندگارم
 عزیز دلم تویی ، گل من، همه زندگی ام تویی

 

نایت اسکین

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:11توسط نفس | |

 

hani jan

مرا دوست بدار،

اندک ولي طولاني

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت15:0توسط نفس | |

برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...

عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،

نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم

تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،  

به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...

به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،

به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام

و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....

به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،

به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است

بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است

در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام

خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار

تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،

تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم

نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،

بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....

نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،

 تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،

نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...

قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،

زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است ! 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:50توسط نفس | |

 

عشقم هانی

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد

به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ،

تو را همین گونه که هستی میخواهم ،  

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه....

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز ...

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم

جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد،

و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم....

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی.... 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت14:46توسط نفس | |